من حسینی هستم .
دینم اماجایی در پس حادثه ای گم شده است
همه فکرم این است که به هر مجلس او در پی دسته عزایش بدوم وچرا راه به کویش نبرم؟
سر هر مجلس وعظ بنده حاضر بودم
همه جا حرف سر و نیزه وانگشتر بود
همه جا نقل همین بود حسین تنها بود ...
وهمه اهل وعیالش تشنه
وسخن خالی ار این بود چرا؟
که چرا تنها بود ؟ و پی لشکر او هیچ نبود؟
واعظی در منبر از کتابی می خواندقال صادق که به هر اشک هزاران فرج است
وبه هر گریه هزاران پاداش
پس همه گریه کنید که هین بس ما را....
عاقلی ماه به انگشت اشارت می کرد
و سفیهی سر انگشت نظارت می کرد
بگذریم
من ز خود پرسیدم شاه تشنه ز چه رو تنها بود؟
و چرا در عقب لشکر اوهیچ نبود؟
و به خود می گفتم . که اگر من بودم این چنین می کردم آنچنان می کردم
وشبی رفت بخ پایم سوزن همه اهل محل فهمیدند.
من کتابی خواندم :
ظهر عاشورا کسی
سینه از بحر حسین بن علی کرد سپر
تا در آن بحبوحه جنگ نمازی خواند (سعید بن عبد الله)
سیزده تیر زندند و سپر تا دم آخر حتی آخ نگفت .
شرم کردم که نماز سحرم را خورشید
از پس شیشه همان روز نماشا می کرد
من کتابی خواندم
که حسین بن علی گفت به جان آمده است
و برای نهی از منکر خلق حج رها کرده و با اهل وعیال امده است
یادم آمد دیشب دختری را دیدم بدنش از پس ژاکت پیدا
من فقط خندیدم و دو چشم از بدنش پوشاندم
چوم معلم می گفت
بچه ها چشم ببندید ز نا محرم ها
و نمی گفت مسلمانک ها چون حسین
خشم گیرید وبرآرین نوای نهی از منکر را
دوستانم دیشب به رقابت با هم
سیزده پرس غذا را خوردند و برنده محسن
ساعتی بر لب جوی نشست همه را قی می کرد باز هم خندیدیم
وهمان شب در شهر دختری را دیدم
در ازای لقمه ای نان حلال وشبی بستر گرم
از سر ناچاری خود فروشی می کرد
وکتابی دیگر
وعده دولت ری چشم عمر راپوشید
پوزه بر خاک کشید
وز فضولات دو بوزینه دربار چشید
و سپاه کوفه به هزاران درم نقره پدیدار شدند
واگر بود حسین بن علی را درهم
سوی اومی رفتند و به اومی گفتند
شکرلله که بیدار شدیم یا حسین
چشم بیمار تو را دیده وبیمار شدیم
یادم آمد که خودم پشت فرمان بودم
به زبان دو عدد کاغذ سبز گفتمش خسته نباشی سرکار
مسلم آن ماه غریب
هیجده طایفه بیعت که به دنبالش بود
پس چه شد ان دم آخر حتی
یک نفر ناله او را نشنید ؟
اما نه پیرمردی می گفت
هیس مسلم
مردم کوفه دعای عرفه می خوانند .
من کتابی خواندم که علی بر سر منبر می گفت به خدا تنهایم
وهمه اشک به چشم که :
علی جان هستیم اما چه کنیم جو کوفه شوم است
به زمستان سرد است وبه تابستان گرم.
وعلی گفت که ننگت بادا
روی دیوار سپیدی خواندم :
های شیعه چه خبر؟
سهم تو چیست ز ویرانی کوی گل یاس؟
سهم توآیا این است چند ناله وکمی اشک همین؟
پس چه فرق است میان تو واهل کوفه؟
اشک بر چشم و به تنهایی حیدر خندان؟
نیک می دانم نیک
روز عاشورا همان می کردیم
که همین امروز که دیروز که ایام دگر
یادم آمد آری
همه جا کرب وبلا است و همیشه گذر از عاشوراست
روی دیوار سپیدی خواندم های مردم خفه شید ونپرسید که چرا شاه نجف تنها ماند
بگذریم
شهر من در عقب قافیه ای گم شده است
من خودم فهمیدم که امامم تنهاست آن علی است ولی غایب از دیده ماست
آن قدر عرضه نداریم که ما...
گفته بودم که مسیحا برخیز و نقاب از سر وصورت برکش
بین که چون است دل و جرات ما....
salam/vaghean ali bood/ regards
... سهم کمی نیست، بقیشو بلدی؟
بلاگ قشنگی داری.
به منم سر بزن
سلام...
خیلی عالیه...
سلام. از اینکه مطالب به این قشنگی رو تو این بلاگ پیدا کردم خوشحالم.
این روزا بلاگ زیاد شده. اما بلاگ پر محتوا کمه.
و بلاگ شما خیلی خوب و جالبه
سلام خدمت دوست عزیزم
مطالب وبلاگ شما رو خواندم خیلی قشنگ و پر محتوا بود
از این مطالب کم تر پیدا میشه من ادرس وبلاگ شما در در yahoo360 شما یدا کردم قصد دارم لینک وبلاگ شما را در وبلاگم قرار بدم در صورتی که مخالفتی با این مورد ندارید یا در وبلاگم نظر خود را مطرح کنید یا به id yahoo:masood1ir نظر خود را مطرح کنید با ساس از شما محقق سبز
درود بر شما دوست عزیز
بهار آمد سبزه تکراری
چقدر خواستیم از این بلای تکراری
سلام حال شما عیدتان مبارک باد
هزار سال به این سالهای تکراری